ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
ادامه مطلب
گفتگو با اروند رود
رفتم آنجا سفره ای از راز بود ابتدا و اوج هر پرواز بود
دیدم آنجا آشنایی خانه داشت گرد شمع خود دو صد پروانه داشت
فکر و ذهنم یکسره در گیر شد خاطرات خوب او تصویر شد
عکس خوب دوست گویا خنده کرد جمع دل مشغول را شرمنده کرد
رفتم آنجا خاک بوی یاس داشت عطر دست حضرت عباس داشت
ادامه مطلب
*برای دیدنت پرمی زنددل
بهرکوآشناسرمی زنددل
چومی یابد نشانی بهترینم
گره برقفل هر در می زنددل
*عاطفه های شعریم،درسبدکلمات نگنجید؛پاشیدم دل زمین تاول زد.
ü مه درمه ؛ماه می ریزد از نگاهت ،مهتاب پیشکش ابروانت.
ü *بارانی تراز باران،بشارت کدام سوره نورانی ترا به هیاهوی سکوت می کشاند،سارایی ترین لحظه ،کدام پرنده داودترازتو،در وسعت سبز جوانه می خواند، وقتی لهجه توساده ترین حیات وفرصت چشمانت سایه سار امن پرنده می ماند.
ü *پهلوشکسته ترین آیین،شانه شانهءگسترهءغم هایت ،بهار می آید بهارانه ترین گلوگاه غزل هامان برای تو می خواند؛ساده ترین واژه برای من دریا باش به حرمت همزیستی آب وآینه،ای عطرسرگردان قاب های زمین،تا پنجره عطش های آفتاب،مهریه آرزوهامان همه آب های آبادی.
ثریاصدقی